زَمـیــن بـِـه مَـرد بــودَنـَـت نــیــآز دآرِه ،مــَـرد بــآش
مــَـردونــِـه حـَـرفـــ بــِـزَن ...
مــَـردونــِـه بــِـخـَـنــد ....
مــَـردونــِـه عــِـشـــق بــِـوَرز .
مــَـردونــِـه گــِـریــِه کــُن ،
مــَـردونــِـه بــِـبــَخــش ...
مـَـرد بـآش ، نـَـه فــَـقــَط بــآجـِـســمـِـت ، بــآنـِـگــآهــِـت ، بــآ اِحــســآســِـت ، بــآ آغــوشــِـت
مــَـردبـــآش وَ هــیــچـــوَقـــت نــآمــَـردی نـَـکــُـن...
مـَـخــصـوصــآ بـَـرآی کـَســی کـِـه بـِـه مـَـردونـِـگـیـت تـِـکـیـِـه کـَـردِه وَ بــآوَرِت کـَـردِه
مــــــــــَــــــــــرد بــــــــــــــآشــــــــ ـ ـ ـ . . .
با بلندترین صدای ممکن فریاد میزد قرار نبود اینجوری بشه دوستم داشت ..
بهم قول داده بود ، قرار نبود اینجوری بشه ، خدا خدا خدا به کی بگم دوستش دارم...
خدا خدا خدا ...
در عرض چند ثانیه چهار ، پنج تا از لات های فامیل عروس/داماد ریختن سرش و تا جایی که میخورد زدنش و پرتش کردند گوشه ی خیابون!
بعد از یه مدتی بلند شد و نشست کنار جدول خیابون این بار اما بی صدا همه چیز و نگاه میکرد و اشک ها شُ با پشت دستش پاک میکرد ..
پ.ن : دیشب به اندازه ی تموم این چند سال همراش گریه کردم ...
سرعت بالا " بر خلاف همیشه "
اونقدر که میترسم به جلو نگاه کنم
آهنگ با تن بالا
میشه خیلی ناگهانی و ناغافل
به دلش بندازی که بی نهایت دلم برایش تنگ شده است ؟
این روزها خیلی می خواهمش ... :(
این روزها چقدر جایش اینجا خالی ست ... :(
.
تو این چند روزه که رفتی ،همش حرف میزنم با تو
جلوی آینه وایمیستم ،خودم میدم جواباتو
شبیه خوبیهات میشم ،به جات میگم دوست دارم
با چشمای تو میخوابم ،خودم تا صبح بیدارم
نمیشه نه نمیشه مطمئن باش ،که این حال خوشو از من بگیری
بدون من بری با هر کی باشی ، تو از دنیای من بیرون نمیری
توی این چند روزه که رفتی همش توی خیابونم
دیگه از خونه می ترسم ،مریض و گیج و داغونم
همون جاهایی میرم که منو یاد تو میندازن
ولی حتی خیابونا منو بی تو نمیشناسن
تو هرجایی باهام بودی یه جای خالی میبینم
نمی پرسم چرا نیستی ،خودم جای تو میشینم
از خدا فقط تورو خواستم!
اون برایم
خیلی زیاد بود ؟ !!!!
یعنی اینقدر دلم میخواد بغلت کنم و فشارت بدم که حد نداره
میخوام استخوانت ترک بخوره
میخوام تنگی نفس بگیری
میخوام بفهمی خیلی دوستت دارم نفهم !
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم !
تو فقط قول بده ...
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی ...!
پیدایت می کنم
حتی اگر
پشت ابرها پنهان شده باشی
ماه که گم نمی شود .....!
برای خودت زندگــــی کن و لذت ببر به جهنم که رفت بی لیاقت بود
کسی که تورا دوست داشته باشد
با تو میماند ،
برای داشتنت می جنگد...
امـا اگــــر دوســــــت نداشته باشد
به هر بهانه ای میرود... رفت به درک ...
عکس را اول نگاه کن
حالا یک روز عاشق میشوی
ازدواج میکنی
زندگی میکنی
بچه دار میشوی
بچه هایت بزرگ میشوند
تو و عشق ات پیر میشوی
و یک روز
اگر عشق ات زودتر از تو مرد . . .
فکرش را بکن!!
هاى تویى که دارى جاى منو میگیرى یادت باشه:
کم حوصله ست ...
شاید به ظاهر جدى باشه ولى قلب مهربونى داره ...
بد قول نیست اما گاهى گرفتاره ...
تو داره ...
خسته که باشه بهتره تنهاش بذارى ...
اگه بخواد باهات حرف بزنه خودش میگه ...
ضمناً
اون همه چیزِ منه ، حق ندارى اذیتش کنی ...
نگاهم و نمیفروشم..
وقتی که نیستی،وقتی کم هستی!
گناهم اینه،،وقتی نیستی خودمو با چیز دیگه سرگرم نمیکنم!
گناهم اینه که دردامو فقط با دل خودت قسمت میکنم..
حالا خسته شدی از غرغر های مکرر ...
ایرادگیری و بهونه هام..
تا حالا یه زن انقد آسیب پذیر ندیدی؟!
عیب نداره گلم...
یروز با همه وجود میفهمی عشق با آدم چیکار میکنه،
وقتی "همه دنیات" بشه یه نفر..
یک لحظه که اون یه نفر ازت دور میشه،
برات یک عمر میگذره.....
یکی از ﻟﺬﺗﮫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻼ ﻋﻼﻗﻪ ی ﺧﺎﺻﯽ ﺑﮫﺶ دارم اﯾﻨﻪ ﮐﻪ...
خیلی سخته مثه .... التماس بکنی به عشقت
اما اون مثه یه اشغال بندازت دور...
تا دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم
نوازشگر خوبی نبودی
سفید شده تار مویی رو که میگفتی با دنیا عوضش نمیکنی!
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران …
ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران …
خدایا!!
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند "پاره" میشود...
هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!
دوره ،دوره ی گرگهاست …
مهربان که باشی ، می پندارند دشمنی!
گرگ که باشی ، خیالشان راحت میشود از خودشانی!!!
ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم
باختی در کار نیست
برای تو قلبم را ریسک می کنم
یا می برم یا می میرم …
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست ...
مرا میان بازوانت مومیایی کن
شاید ... هزار سال بعد
باستان شناس کنجکاوی از عاشقانه های دستانت
رمز گشایی کند ...!
حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم!
|
||
[+ |
|
||
زنــدگـی چــه اتـــفـــاق غــــم انــگــيــزی ســت
سـال هـا از تــو بـزرگتــر بـــاشـــد !.
|
||
[+] |
|
||
عشق ، درد به همراه مي آورد درد ، نگراني مي دهد
|
||
[+ |
|
||
تنهــایـم ... اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...
|
||
|
|
||
یه شعله ی شکسته یه شمع رو به بادم خسته از این زمونه فریاد گریه دارم شده فضای سینه سیه چو روزگارم از همه دل بریدم دل به کسی ندادم
|
||
|
||
فقط همین خداحافط
|
||
|
||
اون که یه وقتی تنها کسم بود تنها پناه دل بی کسم بود تنهام گذاشته و رفت از کنارم از درد دوریش من بی قرارم خیال میکردم پیشم میمونه ترانه عشق واسم میخونه خیال میکردم یه همزبون نمیدونستم نامهربون با اینکه رفت اما هنوزم از داغ عشقش دارم میسوزم فکر و خیالش همش باهام هرجا که میرم جلو چشام دلم میخواد تا دووم بیارم رو درد دوریش مرحم بذارم اما نمیشه راهی ندارم نمیتونم من طاقت بیارم
|
||
|
||
درگیر رویایی توام منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من انگار بیخبر نبود حتی تو تصمیمای من چشمات بی اثر نبود خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم درا را بستم روت تا احساس آرامش کنم باور نمیکنم ولی انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری اصرار من بی فایده است هرکاری میکنه دلم تا بغضمو پنهون کنه چی میتونه فکر تو را از سر من بیرون کنه یا داغ رو دلم بذار یا که از عشقت کم نکن تمام تو سهم من به کم قانع ام نکن
|
||
|
|
||
خیلی سخته وقتی غروب جمعه میشه با تمام دردات و غمهات از ته دلت بغض میکنیپ هیچ کس حتی مادرت هم دست رو شونه هات نمی زاره... گریه آدم و سبک میکنه اما بغض کمر آدم و میشکونه ای خدا دلگیرم ازت آااااااااااااااااااااااااااااااای خدا
|
آدم ها را...آدم ها را...آدم ها را...
یک کاغذِ سفید،
یک به نام ِخدا،
یک نقطه سر ِ خط....
از یک روزی به بعد، برایِ خودت،
برایِ دلت، روز می گذرانی،
بی خیال می شوی...
از یک روزی به بعد،
برایِ آدم بودن، آدم ماندن،
برایِ احساست
برایِ خودت میروی و پشتِ سرت را هم نیم نگاهی نمی کنی...
تـآ ب ِ حـآل شـده دوسـت داشتـنت رآ قـورت بـدهے ..؟!
لبـخـَند بـزنے ...
... بـی تفـآوت بـآشے ...؟!
شـده دلتـَنگے بپیـچـَد ب ِ دلـت ، رآه نفـَست رآ ببنـد ، خفـه ات کـند ؟
هے دسـتت برود سَمـت گـوشے ...
بـرش دآرے...
نگـآهـش کـنے ...
پـَرتـش کـنے ...
شـُده یـک آهنگ بـرآیـت بشـود روح یـک لـَحظـه ...
بشـود خـآطره ...
و هـر چـه بیشتـر تکـرآر کـند دیـوانـه تـرت کنـد ...؟
شـُده بـروی همـآن خیـآبـآنے ک ِ بـآ او رفتـه اے
چـند مـتر رآ هـے بـآلـآ و پـآییـن کـنے
اشـک بـریـزے
لـذت ببـرے
همـآن قـَدر ک ِ آنـروز لـذت بـردے ...؟
شـُده قسـَم بخـورے دیگـه کـآرے ب ِ کـآرش نـَدارے ...؟
امـآ یـهـو در یـک لـَحظـه گـوشے ِ مبـآیل ُ بـردآرے پیغـآمـے تـآیـپ کـُنـے ...
انگـشتـت بـروَد سـَمت ِ کـلمـه ے ِ Send...
منـطقـَت بمـیرد ، قـلـبَت تـُند تـُند بـزنـد و Send کـُنـے ....؟
شـُده تمـآمـ روز رآ در انتظـآر یـک جـوآب بـے قـَرار بـآشـے ...
نـرسـَد ایـن جـوآب ....
آخـَر گوشـے رآ بـَردارے و ایـنطـور بنـویسی " اشکـآلـے نـَداره اگـه نمیـخوآی جـوآب بـدے نـَده فقـط مـیخواستـَم بـدونـَم خـوبـے ؟ همیـن . مـواظب ِ خـودت بـآش "
شـُده بـآز جـوابـے نیـآد ...؟
بـآز بشکـنـے...
هـزار بـآر دیگـر هـم بشکنـے امـآ بـآز بـآ دسـت ُ دل شکستـه
دوسـتش داشتـه بـآشـے ...؟
شـُده ایـن همـه عـآشق بـآشـے ...؟
+ خـوب نیستــَمـ :|
+ چـیه چـیزی میـخوای بگـی جون ِ دلـم ؟ میخـوای بگـی دوسـَم داری ؟ میدونـه دلـَم :)
بغض گلوتو فشار بده ولی فقط بتونی داد بزنی غریبه مواظب عشقم باش؟؟؟
تا حالا شده عشقت بگه دیگه نمیخوامت و با بی اعتنایی بخندی
ولی اشک تو چشات پر بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا حالا شده مجبور بشی دست سردتو تو دست یکی دیگه بزاری
که بهش هیچ حسی نداری تا فقط به یار بی معرفتت تابت کنی
اره منم میتونم..................
مُــعــجِــزـه يَــعـنــﮯ. . . .
تُــو בر خــيــالََـــت گـــاـهـﮯ
بــہ "مَــــن" فِـــكــر مـﮯ كُــنــﮯ. .. ...
تو + خاطراتت + چشمانت + دستانت + لبخندت + اشکت
چند نفر به یک نفر ؟
هِي لَـعنَتــــــــــــــــي .....
مُوَجّــه نيست روزهــــاي نَبـــودَنــَـت ...
تَمـ ـامـ ـش بَهـ ـانـ ـهـ اسـ ـت...!!
تـ ـا شـ ـایـ ـد لحظهـ ای دستـ ـت را بـ ـر پیشـ ـانیـ ـم بُگـ ـذاری
و حـ ـس کُنَم کـ ـهـ مالـ ـک تمـ ـام دنیـ ـا هستـ ـم..!!
دَر چِشـمانَم تَنهـ ـاییَم را
دَر دِلَم دِلتَنگیَم را
دَر سُکُوتَم حَرفهـ ـای نَگُفتِهـ ام را
دَر لَبخَندَم غُصهـ هـ ـایَم را پِنهـ ـان میکُنَم
چهـ خُردسال اَست سـ ـاده مینگَرد سـ ـاده میخَندَد
دِلَم از تَبار دیـ ـوارهـ ـای کاهگِلیـسـ ـت
سـ ـاده مـ ـی افتـ ـد سـ ـاده میشکَنـ ـد سـ ـاده میـ ـمیـ ـرد....!!
اسممو وقتـــــی دوســــتـــــ دارمــــ کـــــــ ــه تو صداشــــــ میکنی،
قلبمو وقتی دوست دارمــــ که تو دوســــش داشـــــتــــ ــه باشی،
زندگیمــــــ رو وقتی دوستــــــ دارمــــ که تو توشــ هســــــتی . .
چون مزرعه تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یا هردو بمیریم و به پایان برسیم
فکر کردن به تو کارشب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است
چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
یک جایی...
تمام رویاهایش لبخند توست
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه...
پس هر وقت احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به یاد داشته باش که
یک نفر ...
یک جایی...
در حال فکر کردن به توست
دیگه نیا به دیدنم زجرم نده تو رو خدا
دیگه به فکر من نباش یه جور با دردلم راه میام
این عکستو فقط نگیر،از تو همینت مونده برام
حالا که میری گله من برام تو دست تکون نده
رقیب من کنارته اونو به من نشون نده
میدونم بازیچه شدم برو نوازشم نکن
اشکی نمونده تو چشمام اینقدر بی ارزشم نکن
نیاز به بی محلی نیست،من می دونم باید برم
هر آمدی رفتی داره،منم یه روز باید برم
تو که نیستی ببینی چی به روز من میاد
واسه تو فرقی نداره،کی سراغ من میاد
تو فقط می خوای که من رو دلم پا بذارم
میرم اما میدنم قلبمو اینجا میذارم
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...
آبی آسمان را دوست دارم چون رنگ با تو بودن است
سرخی خون را دوست دارم چون پیوند دهنده ی دل هاست
اشک را دوست دارم چون برای تو جاری است
خنده را دوست دارم چون لبانت را زیبا می کند
صبح را دوست دارم چون طلوعی دوباره است
غروب را دوست دارم چون تو رو به یادم می آورد
شب را دوست دارم چون سکوت در آن معنا شده است
شمع را دوست دارم چون برای معشوق قطره قطره آب می شود
پروانه را دوست دارم چون به دنبال روشنایی است
زندگی را دوست داشتم چون با تو آشنا شدم
اما افسوس حالا....
بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند
و چشمانم را نوازش مي دهد
تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم
دارم میرم از این دیار اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
دوستم نداشتی اما من دوستت داشتم خیلی زیاد
می رم ولی اینو بدون فقط تویی دلیل بودنم
می رم ولی نذار که من از داغ عشقت بسوزم
شاید تو اوج بی کسی با عکست آروم بگیرم
بی تو من اسیر دست ارزو های محالم
یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم
غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...
سوارانی که در راهنه می گویند می باری
تو را چون لحظه های افتابی دوست می دارم
مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری
مبادا بعد از ان دیدار خیس و رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری
هوا سرد است ونحش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم بگو : کی بر دلم یک ریزه میباری
انـالــلــه و انــا الــیــه راجــعــون...!
محض رضای خدا...
حداقل دست از خوابهایم بردار لعنتی
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
داستان2 عاشقانه
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه
شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه
را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکــ میکنــم تو چشـم تو گاهـی به چشـمای خودم
گاهــی بــه دنیای تـوو و گـاهی بــه رویای خـــودم
شکـــ میــکنم وقتی کــه تــو امروز و فــردا میــکنی
وقتــی که گاهی بی سببـــ با من مدارا میـــکنی
شکـــ میکــنم حتی به عشق با هر تپــش با هرنفس
شکـــ میــکنم به آسمـــون پشتـــ در باز قفـــس
وقتـــی که دلتنگـــ همیــم وقتی که عادت میکنیم
وقتــی که از هم خستــه ایم وقتی رعایتـــ می کنیم…
شکـــ میکنم حتــی به این احساس های مشترکـــــ
گاهــی به تو گاهــی خودم گاهی به این احساس شکـــ
وقتی که پشــت گریه هاتـــ لبــخند تو بــو میکشم
وقتــی که قلبــ گیجمــو این سو و اون سو میکشم
شکـــ میکــنم حتی به عشق با هر تپــش با هرنفس
شکـــ میــکنم به آسمـــون پشتـــ در باز قفـــس
وقتـــی که دلتنگـــ همیــم وقتی که عادت میکنیم
وقتــی که از هم خستــه ایم وقتی رعایتـــ می کنیمچشـــــــــــــــــــم انتـــــــــــــــــظار
ENTEZARi
سلاــــــم
بـﮧ تـَمــامـــــــ‗__‗ــــے בوωـ ـتـاטּِ عـزیــزґ
امیدوارґ ڪـﮧ لحظاتِ פֿــــــــ‗__‗ــــوبــــے رو تو این وبلاگ בاشتـﮧ باشید
من همچنان در انتظــــار تو هستم
در ميانه راه زندگي و در جاده ي انتظار
بيراهه هاي زيادي را رفته ام ولي هنوز گم نشده ام.
به بن بست هاي زيادي برخودم ولي هنوز نااميد نشده ام.
در جنگل هاي زيادي زخمي شدم ولي هنوز از پا نيفتاده ام.
دستم را به ديوار هاي راه ميگيرم ودر تاريكي غيبت كورمال كورمال پيش ميروم.
هزاران بار زمين ميخورم و دوباره زمين ميخورم.
ولي باز ميروم به اميد گرمي حضور تو برميخيزم.
و دوباره نرم و اهسته به پيش ميروم.
گاهي يك راه را چندين بار دور خود ميچرخم و باز ميروم و برميگردم.
و گاهي ساعت ها بي حركت و ساكن خيره مي مانم.
و در اين مسير تنها به خيال تو خوشم.
ميدانم هنوز در ابتداي راهم.
جاده ي زندگي من سنگلاخ است
ولي هر از گاهي نوري روشن ميشود
و
راه را نشانم ميدهد
و من تنها خسته ام از بي تو بودن
از تنهايي و غربت
....از انتظــــار .....
خـــــداوندا با تــو الفبای عـشــق را آموختــــم
نـدای قلب عاشـقم را به گوش همه رســــاندم
به تــــــــو و کلـــــبه عشــــــــقمان بــــــالیدم
تــــــــو همــه گمشـــــــــــــده ام شـــــــــــدی
حــــال که اینچــــنین شــیفته ی تـــوام بـــاش
تا درکنارت آرامش بیابم تنها تـو را دارم و بس
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
من “خاطر”ت را میخواستم نه “خاطره”ات را !
هَمـﮧے ڪـارهایَت رآ بَخشیـבҐ
جُز آن تَرבیـב آخَر هِنگاҐ رَفتَنت ...
ڪہ هَنوز مَرآ بـﮧ
بَرگشتَت
اُمیـבوار نِگـﮧ בاشتـﮧ ...
Cheshm ♥ Entezar
به غربت تن می دم چون ارزش تو بیشتر از یه دنیا انتظاره
می خوام تا وقتی عشق هست عاشقت باشم می خوام تا انتظار
معنی داره منتظرت بمونم...میدونم سخته اما شاید تنها راهی که دارم
اینه...پس بذار منتظر روزی باشم که بازم وجودتو کنارم حس کنم بذار
منتظر باشم...بذار عاشقت باشم....امروز تحمل خداحافظت از مرگم
سخت تر بود اما بذار برای عشقت بمیرم که به خدا مرگم هم برای عشقت کمه
نمی دونم با غم دوریت چه کار باید بکنم اما تنها راهم انتظاره....
انتظار اینکه بازم تکیه گاهم باشی امروز تنهایی رو با تمام وجود حس کردم
امروز نبودنت آتیش به جونم زد اما بدون تحمل این همه سختی واسه اینه که
یه روز بازم کنارم باشی به خدا قسم بی تو هیچم بی تو تو این دنیا
جایی ندارم...من منتظرت میمونم... فقط بدون تنها دلیل زنده بودنم تویی
پس اگه یه روز مردم به خاطر اینکه دیگه تورو ندارم من منتظر میمونمو
مهر سکوت رو به لبهام میزنم تا وقتی که خودت از این بیکسی نجاتم بدی
من عاشقتم نذار عشقم زنده به گور شه..........
سـآعـَتــ هـآ هـَمـ بـے تــو
دیـگـَر حـِس ُ حـآلـِ گـُذَشـتـِﮧ رآ نـَدآرَنـد
تــَنـبـَلـ شـُدِه اَنـد
هــَر ثـآنـیــِﮧ اَش یڪ قـَرטּ مـےگـذَرَد
دیـگـَر اَز مـَטּ چــِﮧ اِنــتـِظـآرےـستــ ...
˙·٠●♥ تنهاتــــــــــــرین ♥●٠·˙
..*•. .•*.. کاش گناهے کنمْــــ ڪِـﮧ مجازاتش تبعید بـﮧ فلـِـِـِ ـِـِـِـِـِب تو باشد.. ♥..*•. .•*.
خـدایـا
دست هایـت را زیـر تـنهـاییـمْــستوטּ کُـن !
مـטּ از آوارگے مـے تـرسم ...
بـَعضـے وَפֿــتـآ
بـآيـَـכ تـَنهـآ بـآشـے ،
تَنهـآـے ِ تَنهـآ ....
هـے آهَنـگــ گوشـ بــכے ،
فِكــ ڪـُـنـے ،
هَمــہ چيـو بـريزـے تـُو פֿــوכتـــ ...
تـآ مـَرز ِ اِنفجـآر بـرـے ....
اونـوَפֿــ כر ِ اُتـآقـ ُ بـآز ڪـُـنے ُ بـآ هَمـوטּ
لـَبـפֿـَـنـכ مـَسـפֿــَرــہ ـے هَميشگـے وـآنِــموכ ڪـُـنـے
ڪـہ هَمــہ چے פֿــوبــہ ..(!!)
دنبال بهانهنباش عزیزم
چشم که گذاشتم برو
و هروقت خواستی برگرد
من تا بینهایت شمردن را بلدم
دلم گرفتــــــــــــــــه از ایـــــــــــن شهـــــــــــــــر
کهـــــــــ ادمهایشــــــــــــــــــ همچون هوایـــــــــــــــــش
ناپایـــــــــــــــدارند
گاهیــــــــــــــــــ انقــــــــــد پــــــــــــاک کهــــــــــــ باورتـــــــــــــ نمیشود
گاهیــــــــــــــ انچنان الوده کهـــــــــــــــ
نفستــ_ـــ_ــــ_ میگیـــــــــــرد
ابراهیم نیستم
اما کودک درونم را
قربانی کسی کردم که ارزشش
کم تر از یه گوسفند بود
وسط دعوا یه جمله هست که میتونه داستان رو عوض کنه
حرف نزن بیا بغلم
تنها که می شوند ، برمی گردند
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : “هِررررری”
وقتی ارزش ها عوض می شوند
عوضی ها با ارزش می شوند
زن که باشی
عاشق که شوی چشم سفید صدایت می کنن
راست می گویند
چشمم سفید شد
به جاده هایی که تو مسافرهیچ کدام نبودی
دیگر خسته شدم
...
از همه چیز
...
حتی از وبلاگم که جز خاطراتم هست
...
از بس که ما حرف دل مینویسیم
...
و رهگذری که در عین بی خیالی
مینویسد
...
((
ترکـــ کردنــ آدمــ ها همــ آدابیــ دارد!
اگر آدابـــ ماندنـــ نمی دانید،
حداقلــ
درستــ ترکشانــ کنید،
تا ترکــ برندارد...!
مـشـڪلـ از تـــو نــبـوב
از مَــــטּ بـوב بــا ڪωــےפـــرفــ مـیــزבґ
ڪــہωـــمـعـڪ هـایــش را پــیــش בیــگـرےجـا گـذاشتــــہ بـوב
همه را امتحان کرده ام!!!!
قرص خواب _ روانشناس _ مدیتیشن ...
مسکن خنده های زورکی
هندزفری توی گوش و گریه کردن
دوستان جدید...
دل من این حرفها حالیش نمیشود!
اغوشت را میخواهم...
?ه روزا??
?ه شبا??
به ?ه آدم خاص? خ?ل? احت?اج دار?
گوش?تو بر م?دار? شمارشو بگ?ر?
اما م?دون? ب? فا?ده س
ا?نقدر دلگ?ر و دلتنگ? که ?هو بخودتم?ا?
م?ب?ن? خ?ره شد? به ?ه صفحه ?
خالی بی جواب
اشکات سراز?ر شدن
بعد با خودت فقط ?ه جمله م?گ?
اون همه دوست داشتن
اخرش چرا ا?نطور? شد ...؟
مادر " مرا ببخش درد بدنم بهانه بود !
کسی رهایم کرده بود...
که صدای بلند گریه ام
اشک هایت را در آورد...!!!
.
.
.
برای عکس هایی که از تو گوشیم پاک کردم
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست
دیگه چیزی توش نمی نویسم
برای کسی که مدتهاست ندیدمش
برای آدمهای حسودی که دورم
می چرخیدن و نشناختمشون
برای آرامشی که مدتیه دیگه ندارمش
برای خودم که حالا خیلی عوض شده...
گفت : بزن به سلامتی پت و مت !
گفتم : حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن ؟
گفت : نه ، به این خاطر که تا تهش با هم بودن !
تو که نیستی زندگیم و زیر پای کی بریزم
واسه کی دلم بمیره وقتی تو نیستی عزیزم
دست سرد این زمونه دستم و از تو جدا کرد
بازی دوری و حسرت با دلای ما چه ها کرد
عشق تو توی وجودم تا همیشه موندگاره
همه ارزوم همینه که ببینمت دوباره
دوری تو داره اروم من و از پا در میاره
رنگ پیری زره زره تو وجودم پا میزاره
طاقت دوری ندارم تو بیا بمون کنارم
ارزونی قدم تو همه ی دار و ندارم
ای قشنگترین ترانه با تو بودن ارزوم
ای تو نیمه وجودم بی تو عمر من حروم
عشق تو توی وجودم تا همیشه موندگاره
همه ارزوم همینه که ببینمت دوباره
دوری تو داره اروم من و از پا در میاره
رنگ پیری زره زره تو وجودم پا میزاره
نمیزارم که جدایی عشقم و از تو بگیره
چشم براه تو می مونم
من به تو علاقمندم
دوست دارم با تو بخندم
دوست دارم که این چشامو
باتو رو دنیا ببندم
من شبها ستاره هارو
توی چشمات می شمارم
خودمو به دست گریه
روی شونه ات می سپارم
گریه هام از سر شوقه
شوق این احساس زیبا
دلخوشی به با تو بودن
کارمه هر شب همین جا
دوست دارم هر جا که می ری
با تو باشم هم قدم شم
دوست ندارم که یه لحظه
از دنیایه تو کم شم
من به تو علاقمندم
ای که توصاحب قلب منی
ای که تو به زندگی ام رنگ دیگری دادی
ای که تو مرا به سوی خیال عشق هدایت کردی
عشق من
قلب و روحم را به تو هدیه دادم
و در میان قفسه های سینه ام تو را جای دادم
و همراهت تمام رؤیاهایم را به حقیقت پیوند دادم
باهم عهد بستیم
که برای همیشه با هم و برای هم باشیم
وعشقمان را به سوی دیگر از سرزمین خیال برسانیم
و داستان عشقمان را برای همه عشاق تعریف کنیم
میدونی خوشگل من دوست دارم
همیشه عکس تورو روی قلبم میزارم
میدونی فقط تو رو دارم روی زمین
اینم نشونش بیا اسمتو تو روی سینه ام ببین
میدونی عشق منی همیشه تو قلب منی
میدونم دوستم داری اشک منو در میاری
آخه تو چقد ادائو ناز داری
میتونی عشق منو توی قلبت بکاری
همیشه منتظرتم تا زنده ام مال توام
عشقم کجایی تنهام یکاری کن زنگی بزن حرفی بزن نذار تنها بمونم دیگه خستم بریدم داغونم تورو خدا کاری بکن
پست ثابت
خدای من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا، بزرگ و به گمانم "دوزخی" دارد،
کوچک، بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را گاهی به بهانه یک دعا
جمعه
دلم میخواد بزنم سرش بیدارشه ............
من رو اول صبح بیدار کرده اورده خونشون حالا خودش خوابیده....
از دست این همسری من ............
بهونم تویی
بهونه که می گیره
نق که میزنه
بی حوصله که میشه
یعنی دل تنـــگه
قهر که می کنه
لوس که میشه
یعنی بی تابه
یعنی کم دارتت
به همین سادگی!!!
زیاد پیچیده نیست
بخت
من از تو سبز می شوم و تو از من !
به هم که گره بخوریـــــم
بختمان باز می شود و
خوشبختی قسمتمان ...
بوسه
بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،
بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،
بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،
بوسه یعنی عشق من با من بمان
ممنون خدا...
امروز یاد شش سال گذشته افتادم
یاد دلهره های شبانم که مبادا روزی برسه و وحیدم پیشم نباشه
یاد گریه هایی که بی دلیل میریختن تا دل خدا به رحم بیاد ومنو از وحید جدا نکنه(خدا ممنون که
جدامون نکردی)
یاد قرارهایی که باهزار مصیبت روبراه میکردیم تا همدیگرو ببینیم
یاد 15ماه خدمت سربازیش که واسه هرروزش اشک ریختم و دعاش کردم
یاد دعواهایی که میکردیم ..یاد خنده هامون...
یاد تولدامون....یاد والنتاین هایی که پشت سر گذاشتیم...
ولی حالا جواب شش سال وفاداری و عشق ومحبت وگریه هامو گرفتم
حالا پیش کسی هستم که همه زندگیمه...حالا کسی تکیه گاه زندگیم هست که باهاش کل دنیا رو
دارم
خدا من همسرمو خیلی دوست دارم وهمسرم هم منو عاشقانه دوست داره
خدای مهربون ما رو برای همیشه خوشبخت کن و حاجت هردوتامون که خوب میدونی چیه روا کن
خدا به قول همسری نوکرتیم .........................
دل نوشته
دیروز بین من وهمسرگلم یه خاطره ثبت شد یه خاطره که هیچوقت فراموش نمیشه
یه خاطره که دلدادگیمون رو نشون می داد ..همسرم عاشقانه دوستت دارم..
راستی روز دختر همسری و پدر همسری واسم هدیه دادن ..
مردمن گاهی عصبی میشم وگاهی اذیتت میکنم ولی بدون همیشه دوستت دارم و
آرزو میکنم همیشه پیشم باشی
دل نوشت
گل من گاهی کم حوصله و بد اخلاق و مغرور بود اما
ماندنی بود
این ماندنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود
روزگار نوشت: دوماه از بودن من ووحید کنارهم میگذره ودر این دو ماه خنده های ازته دل داشتیم
گریه های از سر لجبازی داشتم.قهر وآشتی داشتیم.
چند روز پیش با وحید قهربودم وقصد آشتی نداشتم یه جورایی خیلی ناراحت یودم از دستش
تااینکه اومد خونمون وقرار بود بریم خونشون ومن داشتم حاضر میشدم وطبق معمول تو خونه
تنها بودم.مانتو رو از دستم گرفت و نگاه کرد تو چشام (.اونموقع نفهمید که تو دلم خدا خدا میکردم
که بغلم کنه ونازم کنه وبهم بگه عزیزم من که غیرتو کسی ندارم ..)
وقتی بغلم کرد وخواست آشتی کنیم .وقتی ازم معذرت خواست داشتم به شش سال دوستیمون
فکر میکردم به نذرها ودعاها وگریه هایی که به خدا امانت دادم تا وحید رو به من ببخشه ولی حالا
خواه وناخواه همدیگرو ناراحت میکردیم
داشتم به لحظه های خوبمون که داشتیم فکر میکردم .به گرمی آغوشش که کل آرامش دنیا رو
برام هدیه میکنه .نه نمیتونستم نبخشمش نمیتونستم گرمی آغوشش رو نادیده بگیرم.
اشکم دراومد وتوی بغلش گریه کردم تا سبک بشم تابگم همسرم ناراحتم از قدرنشناسی خودمون
اونروزبهم دیگه قول کتبی دادیم وتوی دفتر خاطرات من نوشتیم که دیگه همدیگر رو ناراحت نکنیم
خداجون گاهی همسر بدی واسه وحید میشم ودهن بین میشم.خدای مهربونم کمکم کن تا همسر
خوبی برای وحید باشم.
مردمن3
♥مرد من♥
تکیه گاهم باش
میخواهم سنگینی نگاه
مردم حسود این شهر را توهم حس کنی...
این ها نمیتوانند ببینند که من وتو تااین اندازه به هم میاییم
میگن اگر کسی رو خیلی دوست داری،
امتحانش نکن که ببینی اون چقدر دوستت داره !!!
.
.
.
اول خودتو امتحان کن ،
ببین تحملش رو داری بفهمی " دوستت نداره " !!!
اینجا سرزمینی است که پشت خیلی از دوستت دارم ها نوشته اند:
"ساخت چین"
ﻫﯿﭽﮑﯽﺑﻌـﺪِ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻧـﻤﺮﺩﻩ....
ولی...
ﺧﯿﻠﯿﺎﺑﻌﺪِ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺩﯾـﮕﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻥ...
چه کسی گفته
دل به دل راه دارد؟
اگر این طور است
پس چرا او هم
مثل من
دلتنگ نمی شود؟
همه جـــا هستی ...
.
.
.
در نوشته هایم ...
در خیـــــــــالم ...
در دنیایـــــــــم ...
تنها جایی که ...
بایــــد باشی و ندارَمت ...
کنــــــارَم است ...
" دلتــــــــنگی "
بد نیست ...
.
.
.
یادگاریست از آنها که دوستشان داریم ...
اما ....
از ما دورند ... !
” هیچ گاه “
به خاطر ” هیچ کس “...
دست از ” ارزشهایت ” نکش...
چون …
زمانی که آن فرد از تو دست بکشد...
تو می مانی و یک ” منِ ” بی ارزش . .
توی این دنیا هرکسی داره یه چیزی میکشه...
یکی درد میکشه...
یکی زجر میکشه ... یکی نقاشی میکشه...
یکی سیگار میکشه .... یکی داد میکشه...
یکی سوت میکشه ... یکی ناز میکشه...
یکی مواد میکشه ...
خلاصه میون این همه کشیدنی من فقط میخوام ((نفس)) بکشم...
هرچه پیش آمد
هر اتفاقی افتاد
فراموش نـــــکــــــــن که دوسـتـــــتـــــــ داشته ام
که دوستت دارم
و هیچ کس
هیچ کجا
هیچ وقت
نمی تواند گرمایی را که تو به لحظه هایم بخشیدی
تکرار کند . .
تو دنیا یکی هست که دنیایش تویی / روز و شب در فکر توست ، رویایش تویی /
گلی خوشبوست که عطر و بویش تویی / ماهی کوچکی است که دریایش توسس /
شمعی روشنی هست که نورش تویی / نا امیدی است که امید فردایش تویی /
دلی با یک آرزوی بزرگ که آرزویش تویی / خیالی خسته که آرامش شبهایش تویی /
چشمانی خیره به سویی که سویش تویی / یک دل زخمی که مرهم زخم هایش تویی .
آنان که میگویند برای شما میمیرند
دروغ میگویند
ما راست میگوییم که:
به هم زنده ایم...
هنوز معنای باران نفهمیدم که بر اسمان دلم باریدی
هنوز معنای محبت را نمی دانستم که تو در کنج دلم جای دادی
نمی دانم تو را به چه چیز صفت دهم
با کدام گل سرخ جواب محبتهای تو را کنم
هنوز معنای عشق نمی دانستم که تو با عشق ورزیدن به من عشق را نشان دادی
وقتی قلم در دست داشتم تا به جای گل سرخ نامه ای برایت بنویسم
هیچی به ذهن نمی رسید به جز اینکه بگویم
دوستت دارم
پس فرصتی برای عاشقی من بده
دَلمــ گِرفتـ ـهـ
ِاَز ایـטּ شَهـ ــر
کهـ آدَمــ هآیَشــ هَمچـ ــوטּ هَوآیَشــ
نآپآیدآرَنـ ــد ....
گآهـ آنقـَ ــدرپآکـ کهـ باوَرَتــ نِمے شـَ ــوَدگآهـ آטּ چنـ ــاטּ آلودهـ کهـ نَفَسَــــــــتـ ـ ـ ـــ مے گیـ ــرد!!
هـَـمـین ڪٍـﮧمــیـام بـٍــﮧ خٌـودَم بٍـگَـم
هـَـمـٍـﮧ چـیــز آرومٍــﮧ مَــن چٍــقَــد خـٌـوشــحــالَــم
یـٍـﮧ حـٍـسٍ دَروٌنــی بــٍم مــیــگــٍـﮧ
غـَـلـَـطٍ اٍضــافــی نَــڪٌـن...!!!!!
بَهــاے سَنگیـــنــے دادم
تــا فَهمـــیـدم
ڪـَســے را ڪـہ "قـَـصـد" مــانـدن نـَـدارد
بــایـد راهــے ڪـَــرد
گوشَمـــ، جآنَمــــ، رَوآنـَمــــ، آرآمــــ مــیگیرَد
بیشتَر مُبتَلا مــےشَوَمـــ ڪــہ ڪِـنآرَمـــــ باشیــــــــــ
ڪِـنآرَمـــ ڪــہ بآشــی تَمآمِــــ دُنیآیَمــــ هَمآטּ بآزوآטּ توستــــ
مَستــــــــ مــیشَوَمـــــــــ
هَمــــ آغوشــیـــ بآتو رآ بآ هیچـــــــ چیز عَوَضــــــــ نِمــیڪُـَنمـــــــــ ...
کـــــاش میشـــــد برگـــــردی و ببینـــــی
چشـــــمانـــــم چگونـــــه تقـــــاصِ
تمـــــام بیخیالـــــی هایـــــت
مــــــن دعــــــا میکنم
تــــــو را داشته باشم...
تــــــو دعــــــا می کنی
دیــــــــــــــــگر نباشم...
بیچاره خــــــــــ♥ــــــــدا...
خسته امــــــــــــ
از این ســــــــــــــــــوال بی جواب
که هر لـــــــــــــــحظه می پرسم
یعنــــــــــــــــــــی الان کجاست...
نبودن هایت آنقدر زیادشده ...
که هر رهگذری راشبیه تومی بینم
نمیدانم غریبه هاتوشده اند
یاتوغریبه...!!!
روزهاست باخودمی اندیشم...
اگرکاری که عشق با من کردباتو میکرد چندروزدوام می آوردی؟؟؟...!!!
قصه نیست حقیقت است...
که سربه زانو گرفته
وهنوزباورنکرده
رفتنش را...
خودت راتصورکن بی...(او)
شایدبفهمی چه کشیدم بی...(تو)
بیاغصه هایمان راتقسیم کنیم...!
دوتامن هیچی تو
می بینی من هنوزهم خسیسم...!!!a
دلم میسوزدکه دلتنگی هایم وغم هایم کاری کرده
که سهم من ازخلوتم باخدافقط یک التماس باشد...!
خدایااگرمن یک قدم رفتم عقب؟؟؟
تورابه خداتونرو...