دوری
چــه کسـی می گویـد دوری ســـردی مــی آورد ؟
وقتــی کـه هنــوز بـا یـادت ،
بنـد بنـد وجــودم گــرم مــی شود...
دلم هوایی ات شده است.............
همان هوایی که هیچ وقت در واقعیت به مشامم نرسید.......
خسته ام از نبودن هایت.............از مجازی بودن هایت......
خسته ام از ندیدن هایت.............جز قاب عکسی دیدن هایت........
امــــــــــــــــــان ازخنده ای که ...
وسطش ...
بـغــــــض کـنــــی ...!!
وقتي از دوست داشتن كسی مطمئن نيستي حق نداری
دستاشو بگيري كه به دستات عادتش بدی ...
وقتي كسي رو سهم خودت نميدوني حق نداری
پيچ و تاب بدنش رو زير و رو كنی ...
وقتي موندنی نيستي حق نداری
از آينده های خوش باهاش حرف بزنی و براش رويا بسازی...
وقتی دلت به بودنش شك داره حق نداری
بهش بگی عشقم...
وقتي هميشه دنبال يه حرفی،بحثی،سندی،
بهانه ای كه تركش كنی
حق نداری ادعای دوست داشتن كنی...
وقتي به اعتماد كسي تكيه گاه شدی ... حق نداری
زمينش بزنی ...
اگه همه اين كارو كردي فارغ از جنسييتت مـــــردی...
عشق،دوست داشتن...
گرفتن دستی كه نه گير ديروز باشه نه توی غصهفردا...
تمام تلاشش بخشيدن
خوشي های امروز به تو باشه و ساختن بهتر فردا...
ا شک
بعد آروم تو گو شت بگه: ” دیوونه من که با ها تم “
طعــم شيــريــن بــوســه خيــال،
دو چنــدان مــي شــود،
وقتــي کــه دلــم بــاور مــي کنــد،
يــک جــايــي دور
تــو از خــواب مــي پــري
و در حــالــي کــه
گــرمــايــي بــر گــونــه ات حــس مــي کنــي،
نــام مــن را بــر لــب مــي آوري . . .
قلــــــبم
پســر: مـن حسـودیم مـیشه مـوقعی کـه پســرا بهـت نگـاه میکـنن
دختـــر:حســـودی نـــکن عزیـــزم
پســر: چــــــرا ؟
!
دختـــر: چــون تــو چیـــزی داری کـه اونا نـدارن
!
پســر:چــی ؟
دختــر:♥ قلــــــبم
خدایا
برایِ چشمانِ خسته ی تو چه معنایی دارد...
باید زن باشی تا بدانی دلت که می گیرد
همه ی دنیا را شده باشد به خانه می آورد
تا تو یک بارِ دیگر از سرِ شوق بخندی...
اینکار را می کند...
باید زن باشی تا ببینی وقتی ساعت ها می ایستد رو به رویِ آینه
تا برایِ تو خودش را آماده کند
به این معنا نیست که از خودش راضی نیست...
به این معناست که می خواهد در چشمانِ تو زیباترین باشد...
باید زن باشی تا تمامِ شوقِ دیدار را خلاصه کنی
در ثانیه ای از دور تو را دیدن
باید زن باشی تا بفهمی تمنایِ آغوشت را که دارد دل
یعنی کار تمام است ؛ یعنی دل دیگر باخته هرآنچه که هست را
برایِ تو
باید من باشی
تا بفهمی
چقدر خواستنی می شوی
وقتی فکرش را هم نمی کنی
که من گوشه ای ایستاده ام و تو را
خستگی هایت را
بی قراری هایت را
تماشا می کنم
و در دل آرام می گویم :
خدا جان.. حالا که من نیستم
تو مراقبش باش .........
تلخي
اين روزهايم را
ببخشيد !
ديگر قندي
در دلم
آب نميشود!!
خدایا:از تجربه ی تنهایی ات برایم بگو
این روزهاسراپاگوشم...
من که به هیچ دردی نمیخورم
این دردهاهستند که چپ و راست به من میخورند
هــــــمــــــه مــــیگـــــن بــــخشـــــشـــــ از بـــــزرگــــان است . .
مـــــنـــ بــــخــــشیــــدم و هــــیچکـــس بــــهــــم نــــگفـــتـــ:
چـــــقدر بــــــزرگــــــ شـــــدی
هـــــمه گـــــفتن بـــــلــــد نـــــبودی حــــقــــتو بـــــگیــــری
گاهی خیال می کنم روی دست خدا مانده ام...
خسته اش کرده ام...
خودش هم نمی داند با من چه کند...
احساسم را نمي فروشم!!!!
حتي به بالاترين بها!
ولي...
آنگونه كه بخواهم خرج ميكنم:
براي آنی كه لايقش باشد
دهانم پر از حرف است...
اما همه میگویند با دهان پر حرف نزن
هی فلانی می دانی؟
می گویند رسم زندگی چنین است:
می آیند،می مانند،عادت می دهند
و می روند و تو در خود می مانی
و تو تنها می مانی
راستی نگفتی
رسم تو نیز چنین است؟
مثل همه ی فلانی ها؟؟؟
چیزی شبه معجزه هست!!!
که هرشب به خیر می گذره
بی آنکه کسی شب بخیر بکوید
بزرگترینمشکل من تو زندگیم اینه که
هیچکس منو اونطور کههستم نشناخت
.....اینه که زجرم میده...
آدم سیب چید از بهشت رنده شد ...
خدایا من چه کار کردم که از دنیا هم رونده شدم
بی تو بودن کار من نیست
آخه عاشقی که دست من نیست
آخرش می میرم ومی بینی
دیگه خبری از دلتنگیام نیست
"باران"
می یون این همه بی همزبون
چقدر دلم یه هم زبون می خواد
می دونی چیه؟؟؟
مردن همیشه به معنیه این نیست که روح آدم ازتنش جدابشه وبشه یه جنازه
گاهی آدم به یه جایی می رسه که نه دلیلی واسه زندگی داره ونه شوقی.. واین یعنی مرگ
مثل من که خیلی وقته مردم...
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ*لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*
دلــتنگ که میشـوم
بــغــض میکنـم
می آیـم پــشــت صفــحـه ی مــانـیتــورم
دردادل میـنــویســم و صــورتـک میــگذارم
صـورتکی که میـخنـددJ
و پـشــتـش قــایــم میـشـوم
و فکر میکنی که میــخـنـدم
اشکهــایم می آیــند و مـن
مدام بـا صورتـک مـجــازی مـیخــندم
تــو میــخــندی
بــاورمت میشود
اینه کار هرروز منه...
اشـکهــایـم روی گــونــه ام مــیخـشکانم
"باران"
لاَ إِل*
بعضی چیزها را " باید " بنویسم
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "
لطفاقبل این که نظر بزاریندAbout""بخونیند --> --->
خُدایـا شَبیہ بادکُنکـ شده ِام…
اَز بغض هـایے که ِ بہ اِجبـار فُرو داده ِام
اِلـــــتِماسَت میکنَم
تکہ ِ تکہ شدَنم با خــودَم..
درست است یک طرفه بودن همه چیز را خراب میکند اما . . .
به حد مرگ دوستت دارم حتی اگر این عشق یک طرفه باشد !
رویای با تو بودن افتخاریست که نصیب هر کسی نمی شود . . .
روزى بودنم آرزو میشود
آن روز جاى من خوب است و حال تو خراب
و به گمانم آن روز نزدیـــــــک است
نه رفیق بیا ذهن های مریض را برایت معنی کنم:
ذهن مریض آنیست:
که به بهانه ی شلوغی واگن وبه بهانه ی ترمز ؛خودش را به زنها میمالد
ذهن مریض آنیست:
که به بهانه جا نبودن در اتوبوس ،خودش را به زن ها میچسباند
ذهن مریض آنیست:
که وقتی دختری کنار خیابان منتظر تاکسی است ؛ قیمت بپرسد
ذهن مریض آنیست :
که شیطنت های خاص دختران را فاحشه گری میدان
اینجا بعضی مردهایش از کمبود ،
همه دخترها را فاحشه میدانند ؛جز مادر و خواهر خود
بـَـعـضـے وَقـت هـا سُکـــوُت مـیـکُـنـے ...
چُــــوלּ واقـِـعـَا حـَرفـے واســِـه گُـفـتَـלּ نَــدارے
گـآه سُـکــوُت یــہ اِعــتِراضِـــہ
هـیـچ کَلَمِــہ اے نِـمـے تـوُنـِـہ غَـمے رُو کِـہ تُـو دَر وُجـودت دآرے تــُـوصـیـف کـُـنـِــہ...
بـآ هـَ‗__‗ـم قـَ‗__‗ـهر کـَرבیـ ـم …
فـِکـ‗__‗ـر کـَرבَم בیـگـَ‗__‗ـر مـَ ـرآ בوسـ‗__‗ـت نـَבآرَב …
رَفـ‗__‗ـتـَ ـم یـہ گـ‗__‗ـوشـہ اے نـِشـَ ـسـتـَ ـم …
چـَنــב قـَطـ ـره اَشـ‗__‗ـک ریـخـ‗__‗ـتـَ ـم …
خـوآبـَ ـم بـُ‗__‗ـرב … بیـ‗__‗ـבآر کـہ شـُ__‗ـבَم …
نمـے בآنـے از בیـشـَ__‗ـب تـآ صـُ__‗ـبـح …
چــہ بـآرآنـے مـے آمـَ__‗ـב ..
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم...
از تمام زمین یک خیابان را...
و از تمام تو...
یک دست که قفل شود در دست من...
خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟!
بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص..
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است
آرزو دارم فراموشت کنم اما چگونه؟
از نهیب سینه خاموشت کنم اما چکونه؟
آروز دارم در آغوشت کشم من بی مهابا
دست خود را حلقه بر دوشت کنم اما چگونه؟
دست هایت را بگیرم پیش چشمانت بمیرم
زلف خود را همچو تن پوشت کنم اما چگونه؟
سر به دامانت گذارم تا که جان در سینه دارم
خواب نازی در کنج آغوشت کنم اما چگونه؟
مرا آن دیده ی تر می شناسد
مرا از خویش بهتر می شناسد
به جرم عاشقی ها سر شناسم
مرا ازپشت خنجر می شناسد . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
زندگی شبیه شعریست ؛ قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
تنهایی را ترجیح میدهم
به تن هایی که روحشان با دیگریست . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
نمی دانم چرا امروز واژه هایم خیس شده اند…
مثل آسمانی که امروز صبح باریدن گرفته بود، می بارد…
و اینک باران…
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند…
و چشمانم را نوازش می دهد…
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم…
و باز هم سه نقطه های بی پایانِ من…
♥♥♥
قبــــــول داری؟؟
که عشق فقط “عزیزم و دوستت دارم” گفتن به یکدیگه نیس
بلکه اینه که در هر شرایطی پشت معشوقت رو خالی نکنی و همراش باشی؟؟؟
♥♥♥
آدم هـــا لالــــت مـــی کننــــد . . .
بعـــد هـــی مـــی پــرسنـــد :
چـــرا حــرف نمــی زنــی ؟! .
ایـــن خنـــده دار تـــرین نمـــایشنـــامــه ی دنــیــاســــت . . !
می خوام به سردی شبهام بخندم …
می خوام به پوچی فردام بخندم …
وقتی می بینمت با دیگرونی …
تو اوج گریه هام می خوام بخندم …
می خوام بگم تنهای تنهام …
می خوام وقتی میگم تنهام بخندم
تنهایی ات را با کسی قسمت نکن رفیق
این روزها آدم ها بیشتر تنهاترت میکنند
میدانی چه جوری؟؟
میگذراند حسابی وابسته اش شوی
دل ببندی ، عادت کنی به بودنش به صدایش به اس ام اس هایش
دوستش داشته باشی حسابی
کافیست کمی بی حوصله باشی و دیوانگی ات بزند بالا
آنجاست که میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند
مهم نیست تو بشکنی ، بسوزی ، اشک بریزی
و………..
او رفته است و تو بیشتر از هر لحظه دیگر تنهاتر میشوی
میخواستم که بنویسم که عشق زیباست اما نوشتم جدایی چه سخت است
میخواستم بنوسم دوستت دارم اما نوشتم دوستم بدار
خواستم بنویسم زندگی با تو خاطره است
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮل میﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” میخــــــــﻮﺍﺩ …
تاکید میکنم : آدددددددددددم!
تو اوج عاشقی بودم تنها گذاشتی قلبمو . . .
شدی تو یار دیگرون،باور نداشتی دلمو !
چقدر تورو میخاستمت،بُت شده بودی واسه من . . .
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
برچسبها: یه دلتنگی, بعضی شب ها حال عجیبی دارم… یه دلتنگی یه بغـض یه د
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
دخـتـره :قول بده كه هيچ وقت دختري رو بيشتر از من دوست نداشته باشي
پــسـره: مــن دوست دارم اما نميتونم همچين قولي بهت بدم
دخــتره گريه ميكرد و ميگفت : يعني يكي رو بيشتر از من دوست خواهي داشت؟؟؟
پــسـره با خـنده رو به دخـتره كــرد و گفت:
دخـتري كـه مـن بـعد از تــو دوست خواهم داشت" كـه تورو مامان صدا بــزنه
به ايــن مـيگـن عــشق واقـعي
به سلامتي همه عاشقان با معـرفت
بـعـضـﮯ هـا بـراﮯ بـﮧ جـایـﮯ رسـیـدن
و بعـضـﮯ هـا بـعـد از بـﮧ جـایــﮯ رسـیـدن
هـمـﮧ چـیــز را زیــر پـا مـﮯ گـذارنـد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگـاریـسـت کـﮧ آدم هـا فـقـط سـقـف مـشـتـرک دارنـد
در کوچه های دلم ....
مشکوک قدم نزن !!!!
اینجا جز خودت......
کسی نمی یابی .....!!!!
به راه عمر صدها قصه دیدم
سفرکردم حکایتها شنیدم
نفهمیدم چه شد تا اینکه روزی
سرکوی رفیق بازی رسیدم
غلامم چاکرم لوتی بفرما
همینها شد همه عشق وامیدم
بدون هیچ حرفی یا سوالی
پیاله هر کسی دادسر کشیدم
ولی افسوس با هرکه نشستم
رفاقت کردمو خیری ندیدم
چشام بارونیو قلبم شکسته
از این دنیا و اهلش دل بریدم